بسم رب الفراق....
نمیدانم دلتنگی تو را کجای دلم پنهان کنم تا دیده ام آن را نبیند و در فراق از تو سیلی از خون راه نیاندازد و مرا در دلتنگی تو غرق نکند...این روز ها قانون علم را بر هم زده ای نبودنت وزن دارد، تهی اما سنگین...و در نگاه آخرت هنوز گرمای اولین روز تابستان را حس میکنم و آرام تو در مردمک چشمان پر کلاغیم، ریز و ریز و ریزتر می شوی...و من تمام لحظات شیرین یک سال با تو بودن را بسان غروب آفتاب پشت کوهی پنهان می کنم و دوباره اشک چشمانم را بارانی می کند....
شاید فردا یا نه سال دیگر یا........بگذریم......
و دوباره قصه انتظار...و دوباره تو...ودوباره من...و تمام حرف های ناتمام......
خدا پشت و پناهت مریم همیشگی....
دیر گاهیست که تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است باز هم قسمت غم ها شده ام
دگر آیینه ز من بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام
خدایا! آنگاه که جان ها و اندیشه ها از نسیم فرحبخش نام و یادت سرشار است، بگذار در برکه عرفه، خود را از زنگار غفلت و معصیت شستوشو دهیم.
سلام
مرسی زیبا بود
میدانــی !!
عجیبـــــ درد دارد ..
مرهــم باشــی و دور باشــی !
درست مثل ِ نوشدارو پس از مرگ ِ سهراب
چون دوست نمود راه طامات مرا از ره نبرد رنگ عبادات مرا
چون سجده همی نماید آفات مرا محراب ترا باد و خرابات مرا
در منزل وصل توشهای نیست مرا وز خرمن عشق خوشهای نیست مرا
گر بگریزم ز صحبت نااهلان کمتر باشد که گوشهای نیست مرا
در دل ز طرب شکفته باغیست مرا بر جان ز عدم نهاده داغیست مرا
خالی ز خیالها دماغیست مرا از هستی و نیستی فراغیست مرا . [گل]
دست و بالم از حرفـــــــ خالی خالیستــــــ . . .
هر چــــــه هستــــــــ
تویی
وتو حرفــــــ نداری . . .
روز عرفه ، روز نیایش و روز بارش چشم های خاکیان بر شما آسمانیان مبارک باد و التماس دعا در لحظات قشنگ خلوتتان
محتاجیم به دعا دریا جان
پس نظر من کوچش؟؟؟؟؟من راستش هنوز نخوندم مطلبت رو..ویت
شما؟؟؟؟یه اسمی آدرسی از خودت هم بزار من ناراحت نمیشم
سلااااااااااااااااااااااامممممممم پانیم...منظورم کامنت قبلیه...خوبه...چیزای قشنگی مینویسی...فقط حیف که من از شعر و اینا زیاد خوشم نمیاد...بی احترامی نشه ها.بگذریم...
عیدتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت مباااااااااااااااااااارررررررررررررررک
یووووووووووووووووهوووووووووووووووووو
اپم
گاهــے فعل هـــا
چنــان سریع ماضــے مــے شوند
کــه باور نمــے کنـــے
مــے گوینــد...مـے گفت
مــے شود...شــد
...مــے رفت...رفت
و رفت...
و دیگر هیچ گــــــاه
بـــاز نخواهـــد گشت
سلام کلاغ سیاه
اگه وقت کردی یه سر هم به ما بزن
ممنون میشم
چشم
نفهمیدم چی میگی؟؟منظورم مکان.اسم.سن بود!!!
خوب همه چیزم که تو پروفایلم نوشتم
باران وعده داد
بارید
قطع شد و
من
هنوز
گلدان عطشان پشت پنجره تو ام
برگی خزان زده ام که در آن روح زندگی نیست
من مدتهاست که در برهوت غم دل گم کرده ام و
میان صورتک ها گم گشته ام
اما به خوبی آموخته ام که چگونه فریاد را در سینه خاموش کنم وبغض کهنه رابرای همیشه در گلو پنهان نمایم...
سلام محسن عزیز
ممنون ازحضورمستمروتوام بامحبتت ویه معذرت خواهی نه چندان کوچیک بابت تاخیرم
بسم رب الفراق....همین جمله ی اول برای مبین شدن زیبایی پست کافیه!عالی بود تبریک برای این همه زیبایی احساس [گل]
سلام مرسی که بلاخره اومدی منتظرت بودم...لطف داری مهسا جان
دیگه بارون نمیباره اگرچه ابر بسیاره
تو که نیستی تو این خونه دیگه آشفته بازاره
تموم گُلا خشکیدن مثل خاره بیابونا
دیگه از رنگ و رو رفته کوچه و خیابونا
امید و شوق و دلگرمی همه رفته از این خونه
بی تو زندگی سخته اما مردن چه آسونه .
من میگویم
با سال ها تجربه
دلتنگی پنهان نمیشود
نه نمی شود
نیستی .. اینجا نیستی .. کنارم نیستی .. اما هست .. صدای دلنشینت هست .. نگاه آشنایت هست .. قلب مهربانت هست .. و من شادمانم که اینهمه از تو یاد هست...
آخرین شعر مرا قاب کن و پشت نگاهت بگذار
تا که تنهاییت از دیدن آن جا بخورد و بداند که دل من با توست
در همین یک قدمی....
صدای قلب نیست
صدای پای توست
که شب ها در سینه ام می دوی
کافی است کمی خسته شوی
کافی است کمی بایستی . . . .
سلام
از خداوند سلامتی بخواهیم
با داستان وسواس منتظرم ممنونم
سلام عزیزم دیگه اشکال نداره بیای باشه من منتظرم ها بعدهم اسمم مژده هست نه نژده!!!!
سلام مژده جان آدرست رو اشتباه گذاشتی واسم
در اوج یقین اگرچه تردیدی هست
در هر قفسی کلید امیدی هست
چشمک زدن ستاره در شب یعنی
توی چمدان ماه، خورشیدی هست ...
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
آیینه هم دیواریست برای خودش ...
اصلا چرا پی تو باشم ؟!
وقتی هنوز در پس آیینه ...
دختری را می بینم ...
که صد بار غریبه تر از ...
صد غریبه است !!!
اکنون کجاست...؟
چه میکند...؟
کسی که فراموشش کرده ام...!!
سلام محسن عزیز
روزبخیر
نه آنقدر دوری که
از یاد روی نه چنان نزدیک
که باور شوی ...
رهایم کن ، خلاصم کن
از این فاصله های درد
تنـها راه ِ حبـس ِ تــو
نـفس کشیـدن اسـت !
بـیهـوده تـلاش نکن
مجـالِ فـرار نـداری
خـیال بــازدم نخـواهــم داشـت …
سلام نام کاربردیمون عوض شد
اون وب بدلایلی اشکال پیدا کرده و نمیتونیم وارد مدیریتش بشیم
آدرس جدید ما را جایگزین کنید
چشم
سلام محسن چیطوری؟
خدایا کمکم کن تا درهایی که به سویم می گشایی ندانسته نبندم - و کمکم کن تا درهایی که به رویم می بندی به اسرار نگشایم - خدایا سپاس
سلام خوبه حالا ما داریم واسه ارشد میخونیم....تو دیگه بی معرفت شدی!!!!!!!!!!!
از الفبای زندگی چه میدانیم ؟
الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها
ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم
پ: پویایی برای پیوستن به خروش حیات
ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها
ث: ثبات برای ایستادن در برابر بازدارنده ها
ج: جسارت برای ادامه زیستن
چ: چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه
ح: حق شناسی برای تزکیه نفس
خ: خودداری برای تمرین استقامت
د: دور اندیشی برای تحول تاریخ
ذ: ذکر گویی برای اخلاص عمل
ر: رضایت مندی برای احساس شعف
ز: زیرکی برای مغتنم شمردن دم ها
ژ: ژرف بینی برای شکافتن عمق درد ها
س: سخاوت برای گشایش کارها
ش: شایستگی برای لبریز شدن در اوج
ص: صداقت برای بقای دوستی
ض: ضمانت برای پایبندی به عهد
ط: طاقت برای تحمل شکست
ظ: ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدف
ع: عطوفت برای غنچه نشکفته باورها
غ: غیرت برای بقای انسانیت
ف: فداکاری برای قلب های دردمند
ق: قدر شناسی برای گفتن ناگفته های دل
ک: کرامت برای نگاهی از سر عشق
گ: گذشت برای پالایش احساس
ل: لیاقت برای تحقق امیدها
م: محبت برای نگاه معصوم یک کودک
ن: نکته بینی برای دیدن نادیده ها
و: واقع گرایی برای دستیابی به کنه هستی
ه: هدفمندی برای تبلور خواسته ها
ی: یک رنگی برای گریز از تجربه دردهای مشترک ...
اینجا در من دارد
اتفاقهای بدی میافتد!!
اینجا در من چیزهایی دارد عوض میشود!! . . .
من بیدی شده ام
که با هر بادی دارد میلرزد...
چتـــرت را کـــنار ایستـــگاهی در مـــه فرامـــوش کـــن
خیـــس و خســـته بـــه خانـــه بیـــا
نمی خواهـــم شـــاعر بـــاشی، بـــاران بـــاش!
همیـــن بـــرای هفتــــ پُشتــــ ِ رویـــیدن ِ گـــل کـــافی ستــــ،
چه ســـرخ، چه ســـبز و چه غنـــچه!
سلام
اقا محس نمی دونم چه سریه هروقت چشمم به عنوان بسم رب الفراق می فته ناخداگاه بسم رب الفقرا تداعی می کنه نمیدونم چرا ؟ ؟ شاید بخاطر این که فکر می کنم همهمون یه جورایی به خودش محتاجیم .......
سلام سعی میکنم به خاطر تو هم شده یه متن با بسم رب الفقرا بنویسم
او رفته یک نفر که تمامی من...
بی تاب دستهای ساحلش دریا!
با بغض خوانده ام ولی نرسید!
فوتش کنید... فوت... ون یکادم را!!
این رو فقط یادم اومد بنویسم. دو بیت از یه غزله دوره از خانوم رها که منم!
راستی یه طرح نوشتم:
ببین دارا!!!
برای دانه کردن انار هم...
به دستهای تو مشکوکند!!
چقدر گفه بود سارا...
این آغوش، پاپوش می شود آخر!!
مینویسم باران
تاکه ازشوق نوشتنهایم
نبض بیدارگل سرخ به پرواز آید
وقناری بال دربال هوا بگشاید
مینویسم از عشق
تا افق پربکشد از نفس پنجره ها
مینویسم مهتاب
تاشب ازشوق وصالش به تمنای نگاه اسمان در آید!
مینویسم
مینویسم باتوخواهم ماندتا لحظه پرواز
این شهر
قصه های مادر بزرگ نیست
که زیبا و آرام باشد!
آسمانش را هرگز آبی ندیده ام من
از اینجا خواهم رفت
و فرقی هم نمی کند
که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که می گریزد
از گم شدن نمی ترسد!
ســلام محسن جان
امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه
بشکن قرق را ماه من !
بیرون بیا امشب ...
سلام
آدرس وب ما عوض شد
اینو جایگزین کنید
قبلی حک شده
چشم
نبینم دل کلاغ عزیزم مکدربشه ها!
من بی معرفتم!!!!!!!چـــــــــــــــراااااا؟؟؟
بااین همه درس سخت ترین کار این روزا پست گذاشتنه!وبهترنیش سرزدن به دوستان ازجمله کلاغ عزیز که همیشه درصدربوده!ولی چه فایده آخرشم باکنایه بامعرفت خطاب میشم. سوژه هایی که این روزامینویسم و فعلا مایل نیستم بزارم توبلاگ ،دنبال مطالب فلسفی هستم ولی چیزی پیدانمی کنم که عامه پسند باشه .قراره کسری برام یه پست بزاره!
منتظرتم
ای رفیق بی وفا
یه سراغی از من نگیریا
برو دست پیش میگیری پس نیفتی مشتی من که میام تو نمیای....
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
گاهی نمی شود، نمی شود که نمی شود
گاهی بساط عیش خودش جور می شود
گاهی دگر، تهیه بدستور می شود
گه جور می شود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور می شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود
دکتر شریعتی
سلام کلاغ جان
صبحت بخیر
سلام و صبح تو هم بخیر دریا جان
ســـــــلام محسن عزیز،صبح برفیت بخیر[گل]
من که نزدم!
حالاسفارشت جواب میده ؟
قرارنیست کسری بنویسه کلاغ جان !
قراره یه چیزی پیداکنه برای آپ !وقتی ازخودم پست نمیزارم ترجیح میدم یه مطلب فلسفیه فاخربزارم
فدای مرامت
سلام محسن داشتیم کاکو
میخوی گناته بندازی گردن من
تو نمیوی اورا
میگی من نمیام
نگاه من اودما
حالو نوبت تو هس
گفته باشم
مگه تو نمی خواستی بری من زن بوسونی چیطو شد؟
منتظرما
سلام آحه کی زنش رو میده به ت گفتم واست دختر مگیرم...معلومه عجله داریا...آخی بمیرم
ســـلام
« قــرارمــان سالهـــا بعـد
مـوزه حیات وحــش!
دیشــب،
قلبـــم را تاکسیدرمــی کــردم! »
من دیگه عاشق نمیشم دل مرده که عاشق شدن نداره ازمن گدشته عاشقی گلم توهم پروفایلتا بزار
ممنــون از لطفتـون
.
« زندگـی،تلخ تـرین خواب من است
خستـه ام،
خستـه از این خواب بلنــد... »
سلام برادرعزیزم بخدادیگه مشکلش رفع شدغلط املایی داشتم معذرررررررررررررت می خوام منومیبخشی!!!!!؟؟
عزیزی هم خودت هم وبت امروزبه چندین نفرسفارش کردم لینکت کنن
بیادیگه بهانه درنیار...
سلام اومدم خواهر عزیزم