+خودم بال دارم اما

گاهی دلم میخواهد

بالهایم را ببندم

دست دور گردنت بیاویزم

و این تو باشی که مرا

به اوج میبری ...


دیالوگ زیبا

ببین… دلخوری، باش… عصبانی هستی، باش… قهری، باش… هر چی می خوای باشی باش… ولی حق نداری با من حرف نزنی… فـهمیـدی…؟

خانه سبز
استاد شکیبایی...

گمشده ام ....




ادامه نوشته

+آنقدر نیستی

که گاهی حس میکنم

عشق را نسیه به من داده ای...

بی تابم

من نقد میخواهمت...

لبهای خونین


+برای این سکوت دردآور

لبهایم را آنقدر گزیده ام که

نایی برای حرف زدن ندارند

کار از لبخوانی گذشته است

این روزها

باید چشم خوانی بیاموزی



پسرخاله


+وقتی اومدی

نفهمیدم کی اومده

وقتی همه جا رو به هم ریختی و رفتی

فهمیدم کی اومده

"پسر خاله"


+بچه که بودم به حرفای کلاه قرمزی و پسر خاله میخندیدم...اما الان میفهمم که پسر خاله چرا هیچ وقت نمیخندید...الان میفهمم این دیالوگش همه زندگیه

وقتی رفتی تازه فهمیدم کی اومده....


 

+سرم به سنگ خورد

همان سنگی که

روزی به سینه میزدم...



برای کسی بمیر که...


+تو تب کردی

و من برایت مُردَم

غافل از

آن قرص تب بر لعنتی

که دودمانم را به باد داد...



پوچی خاطره ها...

 

+چه دلتنگم

برای همه اتفاق هایی

که هیچوقت نافتادند...

 

my new blog:   http://sarina71.blogfa.com

شیطان را میستایم...

 

+شیطان از تو

جوانمردتر است

که برای حفظ موقعیت

تظاهر به دوست داشتن آدم نکرد...

 

کــــــــــاش...


 

+کاش صورتم ... کک‌مکی نبود ...


کاش اندامم ... باریک‌تر بود ...


کاش دلدارم ... بر سر بلندترین بناها می‌رفت ...


و داد می‌زد ....


"عـــــــاشـــــــــــقتم آمــــــــــاندا " ....


و کاش...




اسم من .... " آماندا " بود ...

 

 +اینو خودم نگفتم...
 

لبهای عسلی...


+ از روزه ی لبهای من

ماه ها میگذرد

و لبهایم در عطش یک جرعه

بوسه ی داغ و شیرین ...


بیا که بودنت عید فطریــســت

بس خواستنی...



     کوچ پرستو  در  ادامه مطلب


ادامه نوشته

شبهای قدر

 

+ وقت توبه شدو

من گناه از سر گرفتم

آقا جون

رویی ندارم که به چشمات نگاه کنم

احساس میکنم ته همون چاهیم که امشب بهش سر نزدی

دارم از غصه دق میکنم...

دستمو بگیر آقا...

 

دریای قاتل

 

+ ذات دریا بزرگی نیست

فرا میخواند...

همین که غرقش شوی

پس میزند تو را...




+خدایا موافقی تو یه کوچه بن بست یکم با هم قدم بزنیم؟ حرفامونو بزنیم به آخرش که رسیدیم پر بکش برو مثل همه وقتایی که نبودی...


ادامه نوشته

تقدیمی

 

تقدیم به کسی که غمهایش به من نزدیکترند تا خود او ...

 

چرا عشق کاری برایم نکرد  

و با جاده ها آشنایم نکرد 

و همراه با اطلسیهای باغ

چرا دست باران دعایم نکرد 

مسافرترین بودم آیا نبود ؟ 

چرا هیچکس اعتنایم نکرد 

چه کم داشت این دل که هنگام کوچ

کسی از قبیله صدایم نکرد 

صمیمیت گرگ و میش هوا

از این ظهر شرجی جدایم نکرد 

چرا پس قنوتم اجابت نشد

چرا زرد ماندن رهایم نکرد