کسی از فراسوی طبیعت،کسی از جنس بلور انگار ندای روشنایی را سر می دهد....سکوت بیابان،استقامت کوه نشانه ایست از این جنس بلور....
دست نوازشی آرام دلم را لرزاند اینبار نه از روی عشق بلکه از روی عطوفت و مهربانی....از مهربانیش بود که کلاغ هر روز سکوت سرد صبحگاه را با قار قار خوش به هم می ریخت...قار قاری که در هیاهوی سرد باغ نوید شادی را سر می داد....
این باغ مرده خود را مدیون آدمی می داند از جنس نور که خیلی از وقت ها به جای خورشید قد علم کرده و بر تاریکی مطلق باغ جان دوباره می دهد...
آمد کسی که هیچ گاه لطفش به باغ یادش ار یاد کلاغ فراموش نشود و دوباره با رفتن او باغ و کلاغ دیگر رنگ خوشی را تا طلوعی دوباره بر چشمان خود نبینند...
پس آرام بخواب ای باغ مرده من.....
(پ.ن:باغ=محیط وبلاگ)
سلام محسن جان!تازه اسمتوکشف کردم هووووووووووورابه خودم....
خیلی قشنگه آفرین...خودت نوشتی؟؟؟باباایول به این مغزوفن بیانت!!!!!
محسن جان نظرتوهم برام ارزش داره...
تازشم این وبلاگ انتقادی نداره...
ازقشنگیه مطالبت انتقادکنم!!!ازحرفای راست وقالب قشنگت انتقادکنم!!!چه انتظارایی ازمن داری!!!
سـلام
زیبـا بـود اما انتهـاش غـم انگـیز بـود
« سیــاهـی ِ زیر چشـم هایم را ،
دوست دارم...
جـایِ پــایِ رفتن "تو "ست... »
حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام درون دشت شب خفته ست
دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته ست...
سلام محسن جان...
خوشحالم که باغ مرده را به خواب ابدی فرستادی...
قابل توجه کسری
که همش میگه از غم ننویسید...
ممنون از این نوشته زیبا و دلنشین
کسری رو که زنش دادم رفت....
طرحی ز موج بر دل مردابیم بکش....
امشب دلم بهانه دریا گرفته است...
لایق این همه تعریف نبودم...
مرسی محسن جان...
جز حقیقت چیزی ننوشتم....خودت کلاغا بهتر میشناسی اهل دروغ و تملق نیست
عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالی بود
ومثل همیشه غم انگیز
...
کلاغ همیشه از دردای حقیقی و ملموس مینویسه
سلام محسن عزیز
جنس بلورچه تشبیه عجیبی نگاشته ای از سکوت بیابان،استقامت کوه،
برای این باغ ودل کلاغ سپیدم آرزوی سرسبزی
مرسی متن با این تشبیه ها تصویر سازیش بهتر میشه سعی کردم همه حس کنم از چی مینویسم
تصویرشم خیلی عالی بود
مرررررررررررسی
وقتی یکی کمکت میکنه به معنیه این نیست که شکست خوردی....به این معنیه که تنها نیستی!!!
سلام...
جالب بود.خوش بحالت که میتونی انقدر قشنگ بنویسی.
ممنون از اینکه بهم سر میزنی.
من چون امتحان دارم زیاد نت نمیام.پس باید ببخشید.
سلام فدات اشکال نداره
میبینم که اینجا هم بساط غیبت از من پهنه
چون دوست داریم
سلام کلاغ سیاه غصه
ببین بذار راحت صحبت کنم
من خودم سبک غمگین مینویسم و عاشق غمگین نوشتنم اما متنای غمگین تو
فقط بوی غم نمیده خیلی مایوسه
میدونی من فکر میکنم شخصیت تو خیلی حساسه واینکه کافیه کسی یکم بهت محبت کنه تا دریای محبتت
رو نشونش بدی
کلا شخصیت تو از تو نوشته هات اینجوری برداشت میشه
من به قلب مهربونت احسنت میگم و امیدوارم تمام این غمها
با این همه زیبایی تو رو به اوج برسونه البته اوج خوشحالی وخوشبختی از ته دل ارزو میکنم برات کسی که معنای عشقتو بفهمه تا ابد کنارت باشه
سلام سارینا جان ممنون لطف داری اما من شادم از غم مینویسم فقط....
همه نوشته هام اینجورن...من همیشه علامت سوال هستم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من هم متقابلافدات شم!!!چقدراحساساتت جالبه....
من توروهنوزم نمیشناسم مگه تومنومیشناسی؟؟؟؟!!!
ولی مشخصه آدم بامحبتی هستی اسمتو خیلی قشنگه خودت هم به اسم کلاغ معرفی نکن روزاول که اسمتوبلدنبودم نمیدونستم بنویسم کلاغ که!!!همینجوری چرابرات مهمه؟؟
سلام اولا من نمیشناسمت ثانیا من رو میتونی کلاغ صدا بزنی....
کمی شاعر شو و یک شب مرا شکل غزل بنویس
اگر چه وصل ممکن نیست ولی تو محتمل بنویس
کجا هستی؟ کجا هستم؟ کجا جامانده ایم از هم؟
برای چند مجهولم فقط یک راه حل بنویس
اگر لیلی، دل ِ خود را به صحرا می زند هر شب
تو از مجنونی ِ لیلا فقط ضرب المثل بنویس
از این آوار ِ اشعارم، من ِ گم را تو پیدا کن
و بعد از آن تو نامم را به روی هر گسل بنویس
گناهش پای من صوفی !!!! فقط یک بار کافر شو
بیا برموم بی رنگ لبم طعم عسل بنویس
جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد . [گل]
حذر کن از مواردی که باید عذرخواهی کنی ، زیرا مؤمن نه کار زشتی انجام می دهد و نه به عذرخواهی می پردازد، اما منافق همه روزه بدی می کند، و به عذرخواهی می پردازد .[گل]
سلام داداش محسن .
مرسی که برای پست قشنگت و مخصوصا متن قشنگش خبرم کردی .
سلام یه اسم کوچولو واسم بزار تا بدونم این یار باوفا کی که بهم سر زده
سلام
اطفا نظراتتونو زین پس فقط تو این آدرس که گذاشتم ثبت کنید
وب اولیمونه که درست شد
آپ زیبائی بود
سلام محسن جووووووووووون خوبی داداش!!!!!!!!!من نبودم چند روزی مریض بودم حالا اومدم !!!!!
بابا ایول مثل همیشه زیبا نوشتی!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام ستاره سهیل.....
مرسی که بلاخره اومدی....
سلام
عادت کردم ببینم وبشنوم و حس کنم ... نه می بینم نه
می شنوم ونه حس می کنم شاید خیلی وقت است که
مرده ام وشاید مترسک سر جالیزم ولی به خودم دروغ
نمی گویم دوست دارم ببینم دوست دارم بشنوم .....
محسن عزیز وب سوزناکی ساختی یادته گفتی با کلاغ ها اشنا نیستم ؟الان منم حاظرم یه کلاغ باشم بجای اینکه مثل ادم برفی سفید باشم وهمه ی غصه هام نمایان بشه
سلام سرور عزیز گفتم نظرت رو عوض میکنم...مرسی که اومدی....خدا کنه دلت کلاغی باشه...دل آدمی دیگه دل نیست
چه بی پروا می گذرند.
نه دستی بر سر روزگار پرتشویشم می کشند و نه مرهمی بر قلب خسته ام می شوند.
انگار کر و کورند این ثانیه ها!
گاه شتابان می روند.قلبم می دود اما ضربانش باز هم کند است.
ضربان قلبم به گرد پای تیک تاک ساعت نمی رسد!!!!!!!!
و گاه آنقدر آهسته می روند که قلبم خوابش می گیرد.
و به راستی چرا اندک لحظات شادی شتابان اند و انبوه لحظات تلخ آهسته؟؟؟
سلام محسن جان
فقط عرض سلام ،روزهای پاییزیت شادباد
سلام به روی ماهت
گفتی نمی خواهی که دریا را بلد باشی
اما تو باید خانه ی ما را بلد باشی
یک روز شاید در تب توفان بپیچندت
آن روز باید ! راه صحرا را بلد باشی
بندر همیشه لهجه اش گرم و صمیمی نیست
باید سکوت سرد سرما را بلد باشی
یعنی که بعد از آنهمه دلدادگی باید
نامهربانی های دنیا را بلد باشی
شاید خودت را خواستی یک روز برگردی
باید مسیر کودکی ها را بلد باشی
یعنی بدانی " ...مرد در باران " کجا می رفت
یا لااقل تا " آب - بابا " را بلد باشی
حتی اگر آیینه باشی، پیش آدم ها
باید زبان تند حاشا را بلد باشی
وقتی که حتی از دل و جان دوستش داری
باید هزار آیا و اما را بلد باشی
من ساده ام نه؟ ساده یعنی چه؟... نمی دانم
اما تو باید سادگی ها را بلد باشی
یعنی ببینی و نبینی!...بشنوی اما...
یعنی... زبان اهل دنیا را بلد باشی
چشمان تو جایی است بین خواب و بیداری
باید تو مرز خواب و رویا را بلد باشی
بانوی شرجی! خوب من! خاتون بی خلخال!
باید زبان حال دریا را بلد باشی
شیراز رنگ خیس چشمت را نمی فهمد
ای کاش رسم این طرف ها را بلد باشی
دیروز- یادت هست- از امروز می گفتم
امروز می گویم که فردا را بلد باشی
گفتی :" وجود ما معمایی است...." می دانم
اما تو باید این معما را بلد باشی
دنیا شبیه توست، وقتی ماه باشی؛
مثل گل تردید در ناباوری هات
دنیا شبیه توست؛ وقتی ماه باشی
حتی خدا دل می دهد بر دلبری هات
سلام کلاغ سیاه زشت
سلام محسن عزیز
خوبی؟
کجایی پسر دلم برات گشاد شده
کم بهم سر میزنیا
برات دارم
یادم می مون
سلام میخوام دل گشادت که تنگ شد بیام
دریا بهت قول پیدا کردن مترسک داده
اینو یادت باشه
خیلی زیبا بود
مرسی بارون جون....مترسک رو پیدا میکنم
هیـچ وقت نباید به اجبار خندید ..
گاهی باید تا نهایــــــــت آرامـش گـریه کـرد ..
تبسم بعد از گـریه ..
از رنگین کمـان بعد از باران هم زیبـاتر است ..!
چه اشتباه بـزرگیست ،
تلخ کردن زندگیمان
برای کسی که در دوری ما
شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری میکند . .
><<به خاطر همه چیز ممنون
واقعا عالی بود
نمیدونم چطوری تشکر کنم.>><
قهوه اسپرسو هم
این همه تلخ نیست
فکری به حال نگاهت بکن...
همه چیز تلخ چون بهتر بتونی مزه شیرینی رو بهتر حس کنی....
آرام هم که بیایی ،من نفس بریده ام!
سلام محسن جان
من آرام میایم اما غافل که تو داری برمیگردی....
سلام محسن جان
آرام و غم انگیز بود
مرسی سمیرا جان
رفتم ستاره نیست آخه !
مـــــاهــه!
کسی نمیتونه سلیقه شما را نپسنده چون واقعا عالیه
بازم ممنون
عجب خسوف است امشب!
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو هم درد من مسکینی
چه نوستالوژیو رو برام زنده کردی،تنهاشعردرسی که با عشق محض وکلی بازیگوشی حفظش کردم .خاطره سازی شد!ممنونم
دیر اومدی من رفتم تماشای ماه....
به پیش روی من تا چشم یاری می کند دریاست
چراغ ساحل اسودگی ها در افق پیداست
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا
دلم تنهاست...
سلام
حال تنگ شد نمیای
اسم به این نازی داری بهت کلاغ بگم؟؟؟
شعرت نازبودبازم بیا محسن جان!!
نازتر از کلاغ اسمی نیست واسم
حتما میام
خدایا: هرکسی یادم کند یادش بخیر
هرکسی یادم نکرد یادش بخیر
هرکسی یادش برفت یادم کند یادش بخیر!!!
تا پاکی و سادگی مرا پیش ببر
تا کلبه ی بی ریای درویش ببر
ای لهجه ی خیس ابرها ای باران
دستان مرا بگیر و با خویش ببر
دردِ یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه ی ِ تلخِ مرا سُرسُره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
فکر میکردم
آنقدر از نگاهم
بیزار شده ای که دور دور رفته ای ..........
اما دور شده بودی
تا پابه پا شدنت را نبینم..........
و اشکهای خداحافظی را!!
تو که میدانستی با چه اشتیاقی ...
خودم را قسمت میکنم
پس چرا...
زودتر از تکه تکه شدنم ...
جوابم نکردی...
برای خداحافظی ..
خیلی دیر بود...
خیلی دیر....
ســلام
« از چـارلی پـاپلین پـرسیدند: تنهایی چیست؟
گفت: هیچکس درک خواسته هایت را نداشته باشد،در حالی که در اوج درک او هستی..! »
دلتنگی هایم
با صدای تپش های
قلب تو
پایان می یابند
من
خودم را
لحظاتم را
با صدای تو
کوک کرده ام
بیا
تا کوکم تمام نشده !
زیباترین نگاه
ماندنی ترین هستی
فریبنده ترین شعر
ولبریز ترین مستی
چگونه فقط کوچه های ذهنم را
با خیال تو خوش کنم
چگونه؟
هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد
امشب دلی کشیدم
شبیه نیمه سیبی
که به خاطر لرزش دستانم
در زیر آواری از رنگ ها
ناپدید ماند
مـا که اون دخترا نبـودیم
سلام
واقعا کامنت محشری برام گذاشته بودی
تائیدش نکردم که برا خودم بمونه
مرسی عزیزم واقعا لذت بردم
سلام فدات قابل تو رو نداشت....
بر تمام قبرهای این شهر بوسه بزن، شاید به یاد بیاوری کجا مرا جا گذاشتی، من در تنهاترین قبر این شهر خفته ام صدای کلاغ ها را میشنوی؟ دارند برایم فاتحه میخوانند!
مرسی
سلام کلاغ شعری که برام نوشته بودی خیلی زیبابود
خودت داری میگی مردتواین دوره زمونه مردکم شده
خوب هر چه کمیاب میشه پس با ارزش تره