. . . . . .؟!
فرقی نمی کند کجای زمان ایستاده ایم،رو به کدام فصل،در یاد و خاطر کدام لحظه از همه ی این سالی که رفت. . . فرقی نمی کند شعر بخوان برایت یا شاعر شوم در وصف این همه لحظه هایی که باید تو را مرور کنم برای همه کسانی که شاید میشناسندت یا شاید. . .
اینجا هوا بهار شده به نیت یک فصل در امتداد همه سرمایی که با صبر سپری شد تا شکوفه ها جان بگیرند کم کم . . .
و اما تو،این تویی که نامت را بخش کردم تا به واژه مهر برسم و اندکی سکوت. . . نامت را مهرنوش گذاشته بودند همه آنهایی که امروز پیش بینی نمی کردند هرگز. . . و چه می دانستند که مرگ همه را می بلعد حتی اگر جوان باشی. . .
دلم گرفت ای کاش با همه خلیفه بودنت حکم به کوتاهی امسال نمی دادی و خلاصه اش نمی کردی فقط درنه روز. . . و حالا من در کنار همه آنهایی که رنگ ها را گم کرده اند در لمس نبودنت دیگر نمی دانم برای تو بنویسم جایت سبز یا بهار. . .
بگذریم فقط خوش به حال آسمان که این روزها داشتنت را تجربه می کند. . .
امشب شب رویای تو بود و تو نبودی / در دل همه آوای تو بود و تو نبودی
دل زیر لب آهسته تمنای تو میکرد / در حسرت دیدار تو بود و تو نبودی .
سلام داداش محسن .
پست زیبایی بود مخصوصا متنش عالی بود . من که خوشم اومد .
حالا براش چه اسمی بزاریم ؟
اسم : بهار زندگی . مهر آسمانی .
سلام کلاغ جان...
خیلی زیبا نوشته ای من وقتی خوندمش فقط این اسم به ذهنم اومد."بگذر از خاطر من"
اگه دوست داری بذار این اسمو اگه نه خودت یه چیزی بنویس
سر فرصت بیشتر مینویسم از این پستت
راستی لینکت کردم دوست داشتی لینکم کن
محسن جان
خیلی عالی بود
ریتم به هم محشر کردی...
بذار یکم احساسم درست بشه واسش اسم انتخاب میکنم ولی اول فونتشو درست کن حرف ی بزرگ خیلی اذیتم میکنه تو متنت
رشته افکارو پاره میکنه،پارازیته
سلام مث همیشه عالی بود واقعا عالی بود
،
سلیقه خودتون بهتره،من فقط پیشنهاد میدم جسارت نمیکنم. (هوای رفتن تو)
سلام
من اسم این عکسو میذارم فرشته عشق
سلام محسن
راضی نیستم این نظررا تائید کنی
چه را من؟
میخوای سوتی بدم آتو بگیری بهم بخندی؟
باشه حالا که خواستی یه خط خطی برات میفرستم
خیلی عالی نوشتی اما چند جا ضمائر را قاطی کردی
خط دوم:از همه ی این سال هایی که رفت (یا اگه زمانش کمه بنویس از همه روزهای این سالی که رفت)فک کنم بهتر باشه
خط دوم:شعری بخوانم برایت
محسن اینجا کاما اگه نگذاری خیلی معنی ها فرق می کنه کاما یادت رفته
خط هفتم:نامت را بخش کرده ام بهتره
دو خط به آخر
نمی دانم برای تو چه بنویسم،جایت سبز یا بهار؟
اسمش را هم
.
.
.
خیلی سخته
اگه دوست داری بزار
روز های بی تو
کسری جان سلام دلایلم رو واست فرستادم فک کنم بخونی قانع میشی...
من به پایان می رسم ...
ســـلام
نوشتـه زیبـــایی بود...تحت تاثیر قـرار گـرفتم.
من "فصــل ِ سکــوت" رو میپـسندم
نمیدونم چرا خوندمش اشک تو چشام جمع شد و دلم گرفت
خیلی زیبا بود شاید با جرات بگم دلنشین ترین مطلبی بود که تا حالا خوندم..........
درمورد عنوانش شاید همین عنوان خودش بهترین باشه
محسن جون یکم سخته من میگم بقیه نظر بدن من از اونا تقلب میکنم میگم کدوم بهتره!!
سلام.
غمگین بود و همین قشنگش میکرد.ولی مخاطبت؟؟
شاید اسمشو میذاشتم غروب ابدی...یا شایدم خزان گل...
سلام محسن عزیز
پستت واقعازیبا بود قلمتو می ستایم وعنوانی که برای پستت به ذهنم میرسه (به یاد تو! حتی درآن دنیــا)هست ودرمورد اون پست منظورم برداشتن پست نبود فقط گفتم پست جدیدوکی میزاری؟ دلیلشم تنها اون عکس بودو ترس بی حد من که مجبوربودم برای کامنت گذاشتن به هزارویک راه متوسل شم که نگاهم با تصویر تلاقی پیدا نکنه !همین
سلام
اقا محسن من اگه جای تو بودم عنوانش را مهر نوش می گذاشتم چون از اول تیتر تا اخرش همش یاد اون بودو بس البته مدیر واوستا خودت هستی من فقط فضولی کردم
و سهم من از تــــــــو
تنها یک نگاه از سر عشق بود
که آن هم سالهاست
از من گرفته اند ...!!
سلام محسن عزیز
ممنون ازنظر لطفی که به من داری
بی شک تو خودت از من خوش سلیقه تری و بهتر میدونی چکار کنی من پیش تو کم میارم...
تو صادقانه گفتی در خانه ی قلبت هیچ جایی ندارم و من به قلب سنگیت بوسه می زنم که با من صادق بود
عشق
آتش هم هست
اما آتشی سرد
با وجود این باید در این آتش
سوخت،زیرا این آتش تطهیر کننده
این آتش فقط برای تطهیر کردن می سوزاند
میگم چرا خودت اسم نذاشتی واسش؟
همینی که هست خوبه!!!!!!!!!!!!
از عـجـایـب عـشـق . . .
هـمـیـن بـس !
تـنـهـا آغـوش هـمـانـی آرامـت مـی کـنـد . . .
کـه دلـت را بـه درد آورده و آتـش زده ......
بهار خزان شده اسمیه که من انتخاب کردم
البته خودمم زیاد خوشم نیومد ازش
کلاغی در ذهن من است
پاره سنگی در دستم
از خودم می ترسم ...
سلام
با داستان جدید به نام ( نگو زلزله بگو زندگی ) به روزم منتظر و ممنونم از لطف شما
ســـــــلام محسن عزیــز
آدینت زیبـــــا
رقت بارترین منظره ای که مرگ را نیز میگریاند.التماس یک گرگ است! ناله عاجزانه یک شیر! نه…… گریستن یک مرد………!
خدا رحمت کنه مهرنوش خلیفه عزیز رو که یادش از خاطرم پاک نمیشه
محسن جان بالاخره بعد از کلی مشغله وقت کردم یه سر به وبلاگت بزنم و همونطوری که انتظار داشتم مثل همیشه پر از احساس و با خلاقیت
روزی که این متن رو توی سالن می خوندی یادم نمیره که بچه ها چه حالی داشتن و ...
مادر مهرنوشرو که یادته ....
بازم بهت سر میزنم
موفق باشی
خدا رحمتش کنه، مرسی که اومدی....
« عجیب است... دریا،
همین که غـرقش میشـوی..
پس میزند ،
تــورا... »
«بیزارم از تمام رفیقان نا رفیق ... »
دلگیرم از تمامی دنیا خدای من
دل خون تر از شقایق پر داغم آن چنان
کآتش گرفته جان و دل مبتلای من
ای آسمان شب زده رحمی ... ترحّمی
بر این غریب خسته دل بی ریا بکن
این جا مرا به تیغ ستم ها کشیده اند
شب را از این وسیعِ پر از غم رها بکن
آری ... ببار بر دل آتش کشیده ام
لبریزم از هجوم غزل های پر غبار
خاموش ... تا رها شوم از داغ و سوز و درد
بر این کویر ملتهب بینوا ببار
دلگیرم از تمامی دنیا، تمام شهر
از این همه دروغ و ریا ... اشک بی پناه ...
این جا مرا به حبس ابد حکم داده اند
دلگیرم از قضاوت محتوم و بغض و آه ...
اصلاً ببین شکسته تر از قلب من کجاست؟!
این ریزش تمام غرور دل من است
هرچند بی قرار و غریب و شکسته ام
اما دلم به بارش این ابر روشن است
بر من ببار تا که بدانم صدای من
در انتهای حنجره محبوس و بسته نیست
بر من ببار تا که دلم حس کند دگر
از این هم دروغ و تظاهر شکسته نیست ... .
امروز
تولد چشمان من است...
سالگرد نحستین نگاهم به تو...
نمک گیر شده ام
نفرمائید شما ما رو نمک گیر میکنید با نوشته هاتون
ویران که میشوم...
دنیایم تمام میشود...
در پس دنیایم...
خوب است تو هستی...
که مرا دوباره آباد کنی...
گفتی از تو بگسلم
دریغ و درد
رشته ی وفا مگر گسستنی ست
بگسلم ز خویش و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شکستنی ست
فروغ
با برخی از نکات اقای کسری موافقم! اما در کل قشنگ بود. نمی دونم چرا همیشه دلم می خواد اسم کارها رو از لابه لای واژه های خودش در بیارم. بذاری: (مهری که نوش... نه... نشد!) شاید قشنگ باشه! عکست هم بامزه است!!! بانویی که به دوردست ها چشم داره!
راستی از اینکه بدون نوشتن حتی جمله ای جدید بهم سر می زنی بی نهایت خوشحالم!!!
واسه کسری توضیح دادم و متوجه شد که نکته هاش اشتباه هست من به دوستان همیشه میرسم شاید اون درگیر باشه ما نباید فراموششون کنیم
به کلاغــــها بگویید: قصه ی من اینجا تمام شد،
... ... یکی . . .
بود و نبود مرا با خود برد..
سلام محسن جون خوبی داداش؟؟راستی یکم از خودت واسم بگو!!؟؟؟
گل سرخِ عشقت
پر از خارهای دوری است
که بالهای پروانه ای ام را میخراشد
اما عطر و طراوتش
مرهم زخم هایم میشود
نه
اینها کاغذی نیستند
که بادشان ببرد
پاره سنگی که روی رویاهایم گذاشتی بردار
روی باد بگذار
رویاهای مناند
که باد را بههم ریختهاند
چرا اسمتا گذاشتی کلاغ حیفه این وب زیبا به وب من سر بزن
کلاغا رو نشناختی
به دنبالِ ساحلی میگردم..
آرام ، صبور ، ساکت ....
ساحل چشمانت را به امانت می خواهم.
ســـــــلام محسن عزیز
یک نفس خاطرت
پر میکند اینجا را
دلتنگت میشوم...برگرد
رسوای رسوا از کوچه های شهر می گذرم ...
قدم که در کوچه های تنگ و سیاهش مینهم ...
نگاه مردم آزارم میدهد.
کوچه نـشـیـنان ؛ روزگـار سـیاهـم را ...
از رنگ چـشـمان تو می دانـنـد. و...
قصه آن را از اشـعـار سـپـیـدم می خوانـنـد.
و از نوشته های جنون آمیزم .
دلـم را حراج کـرده ام .
آخر روی دسـتـم باد کرده .
چون او را به هـر کـس کـه بـخـشـیـدم...
بـرایـم پـس آورد.
بر سر در حراجی نوشـتـه ام ...
دل فـروخته شـده پـس گرفـته نمی شود.
سواد خواندن که داری؟؟
احتیاج به مستی نیست،! یک استکان چای هم دیوانه ام میکند وقتی میزبان چشمان تو باشد
میدونی که کم نمی یارم
عشق یعنی سکوت دو نگاه
/ خنده ات از عشق لبریز ، اما بی صدا . . .
گاهی نگاهی طوفانی زیباست و قایقی که هیچ غریقی رانمی طلبد!
یادتنهاویران می کند!!!
چه اسراری داری به غرق نشدن؟؟
آدما مثل کتابا می مونن ... بعضی از اونا جلدزرکوب دارن بعضی از اونا جلدضخیم دارن و بعضی از آدما هم جلد نازک بعضی از اونا ترجمه می شن و بعضی از اونا همین طوری می مونن ...بعضی از آدما تجدید چاب می شن و بعضی ها هم فراموش می شن . . . از روی بعضی از آدما باید مشق نوشت و بعضی از آدما رو نخونده باید دور انداخت
وبلاگه زیبایی داری به منم سر بزن اگه موافق بودی بگو تا بلینکمت منتظرتما
با کمال میل لینک شدید
سرخ می شوی
وقتی می شنوی دوستت دارم
زرد می شوم
وقتی می شنوم دوستش داری
چهار شنبه سوری راه انداخته ایم
سرخی تو از من
زردی من از تو
همیشه من می سوزم
و همیشه تو می پری ... !؟
بابا کلاغ
مردیم از بس اومدیم وبلاگت تا ببینیم اسمشا چی گذاشتی
همون سه نقطه را دیدیم
میشه زودتر براش اسم انتخاب کنید
گلها پلاسیده می شوند
درختها خشک
زمین ها بایر
کودکان پیر
زنان زشت
و زمین به پایان خودش نزدیک است
اما
خاطرات
خاطرات ویرانگر ِ شهوت بار
هرگز ما را رها نخواهند کرد
حتی بعد از انهدام این خورشید
در پیراهن خدایا
دلم گواه پیراهن تو را میدهد
یوسفم کجایی؟؟؟